اوباش ها دارند پرونده هایشان را حل می کنند، اما زن یکی از آنها می خواهد لعنت کند. شوهر حال و حوصله ای ندارد، اما رفیقش اصلا بدش نمی آید که گونه او را برآمده کند. مادر به همسرش اطمینان می دهد که نیازی به حسادت نیست - او به اندازه کافی برای همه وجود دارد! و چه، دلیلی برای آن وجود دارد - و دوستان خوشحال هستند و اسپرم در توپ ها دست نخورده است. اگر زن عوضی است، پس این یک مزیت برای شهرت است - خانه ای پر از مهمان و هدایا. علاوه بر این، او بیرون نمی رود، همه را به خانه می برد، زیر نظر شوهرش.
یک سیاهپوست برای لقمه ای وارد شد! یک دسته سیاه پوست هستند که می خواهند دیک من را بمکند. ظاهراً یک بیدمشک لاتین نمی تواند بیکار بنشیند - وقتی مشتری را دید از خوشحالی پرید. یا مشتری جوبیلی بود و هدیه ای از طرف شرکت بود؟ )))