اما شما نباید انیماشک جوان را از خود دور می کردید. او با عکس هایش مانند دختران رفتار می کرد. و آن میلف سرگرمی اش را مسخره می کرد. بنابراین او را زمین گذاشت و بدون اینکه بخواهد سوراخ های خیس او را برداشت. و هر چه انگشتانش عمیق تر فرو می رفت، مقاومت کمتری نشان می داد. همیشه لعنت کردن رئیس و شلخته کردنش لذت بخش بود. پس از مکیدن خروس خود - او آن مرد را به عنوان استاد خود شناخت.
سبزه میداند چگونه راه خود را طی کند، اما تاریخ در مورد اینکه آیا او در نهایت اعتبار را به دست آورد یا نه، ساکت است. بله، و من می ترسم که برای مدیر آخرین روز کار نیز نباشد. ماجرا حل نشده است و می ترسم آخرین روز کار مدیر هم باشد.